شكست ماشين هاي متفكر
بدون كله شقي هاي اين مخترع، شايد امروز خبري از ابررايانه هايي با اين قدرت نبود. هنوز دانشجوي امآيتي بود كه شركت ماشين هاي متفكر را براي عملي كردن ايده ماشين متفكر تاسيس كرد. يكي از مشهورترين شكستهاي تاريخ رايانه، كلي محقق با استعداد و كله شق توي اين شركت جمع شده بودند و خودشان را به در و ديوار زدند تا اولين هوش مصنوعي دنيا را بسازند.
هنوز دانشجوي امآيتي بود كه شركت ماشين هاي متفكر را براي عملي كردن ايده ماشين متفكر تاسيس كرد. يكي از مشهورترين شكستهاي تاريخ رايانه، كلي محقق با استعداد و كله شق توي اين شركت جمع شده بودند و خودشان را به در و ديوار زدند تا اولين هوش مصنوعي دنيا را بسازند. ولي نشد كه نشد، با اين كه اين شركت در ساخت ماشيني كه مايه غرور ما باشد (شعار اين شركت) موفق نشد، ولي ساخت Machine Connection (يك سري از ابررايانه ها كه در اين شركت ساخته شدند و از موازي بستن هزاران ريزپردازنده خيلي ساده شكل گرفتند)، عملي بودن پردازش موازي (پردازش با استفاده از چند رايانه به صورت موازي ) را نشان داد . چيزي كه پايه اصلي ابررايانه هاي امروزي است، بدون كله شقي هاي دني هيليس، امروز شايد خبري از ابررايانه هايي با اين قدرت نبود مخترعي كه به خيلي از زمينه ها علاقه دارد و همان طور كه در نوجواني رايانه اي ساخت كه دوزبازي مي كرد، حالا روي ساخت ساعت مكانيكي 10 هزار ساله اي كار مي كند به اسم Now Clock of the Long .
هيليس در سال 1993 درباره اين ساعت نوشته بود «وقتي من بچه بودم، مردم همه اش از چيزي صحبت مي كردند كه قرار است در سال 2000 اتفاق بيفتد. حالا 30 سال بعد مردم هنوز درباره چيزي حرف مي زنند كه قرار است در سال 2000 اتفاق بيفتد.
در طول عمر من، آينده سال به سال آب رفته است. من فكر مي كنم الان زمان خوبي براي شروع يك طرح طولاني مدت است تا مردم براي آينده به چيزي فراتر از دوره هاي هزار ساله فكر كنند من دوست دارم يك ساعت مكانيكي بسازم كه از تغييرات دمايي فصلي انرژي بگيرد. سالي يك بار تيك تيك كند. هر قرن يك بار زنگ بزند و هر هزار سال يك بار پرنده اش بيرون بيايد و كوكو كند.» اولين نمونه اين ساعت 31 دسامبر سال 1999 بيرون آمد تا پايان هزاره دوم را نشان بدهد و نشانگر تاريخ اين ساعت از 1999 به 2000 تغيير پيدا كند. هيليس كه خودش حسابي با هوش مصنوعي دست و پنجه نرم كرده در اين گفتگو از چالش هاي دنياي امروز براي ساخت هوش مصنوعي صحبت مي كند.
چرا ساخت هوش مصنوعي اين قدر سخت است؟
ما به افكار خودمان نگاه مي كنيم و الگوهاي فكري، استدلالي، برنامه ريزي و تصميم گيري خودمان را مي بينيم و فكر مي كنيم اين همان فكر كردن است. ولي عملا، اين فقط قله يك كوه يخ خيلي عميق است. وقتي اولين محققان هوش مصنوعي، كار را شروع كردند فكر مي كردند كه مسائل سخت، چيزهايي مثل شطرنج بازي كردن و امتحان حساب ديفرانسيل و انتگرال دادن است . ولي بعدا معلوم شد اين مسائل ساده هستند. درحالي كه انواع ديگري از تفكر كه به نظر مي رسيد براي انجام آنها نبايد تقلاي زيادي بشود مثل تشخيص يك چهره يا فهميدن اين كه در يك داستان چه چيزي مهم است، معلوم شد خيلي سخت هستند.
چرا شركت شما ، شركت ماشين هاي متفكر، در ساخت يك ماشين متفكر شكست خورد؟
خب، پاسخ ساده اش اين است كه ما فقط به اندازه كافي وقت نداشتيم البته وقت كافي ممكن است دهها سال باشد. شايد حتي يك عمر ساخت يك ماشين متفكر مساله مشكل است. شايد بهتر باشد بگويم براي ساخت چنين ماشيني بايد با مشكلات زيادي سروكله بزنيم كه نمي دانيم واقعا چگونه آنها را حل كنيم . ما حتي هنوز هيچ پاسخ علمي درست و حسابي براي اين پرسش نداريم : فكر چيست؟
ساخت ابررايانه هاي Connection Machine در شركت شما، پايه موثري براي شكل گيري ابررايانه هاي امروزي بود. چرا راه شركت تان «ماشين هاي متفكر» را در زمينه ابررايانه ها ادامه نداديد؟
آن موقع به نظر مي رسيد زمينه ابررايانه ها، فقط يك فناوري خالص باشد نه يك كار نان و آبدار. يادم هست دوستم ناتان ميرولد، كه آن زمان مسئول مرز تحقيقات مايكروسافت بود، يك بار به من گفت: نوشتن نرم افزار براي يك ابررايانه حداقل به اندازه نوشتن نرم افزار براي رايانه هاي شخص سخت است. ولي شما فقط چند هزار تا مشتري داريد و ما ميلياردها فقط هم اين نيست. بلكه هر كدام از مشتري هاي شما، عملا انتظار دارند شما دقيقا چيزي را به آنها بدهيد كه آنها نياز دارند . درحالي كه مشتري هاي ما دقيقا چيزي را انتظار دارند به آنها بدهيم كه ما مي خواهيم به آنها بدهيم.
تحقيقات شركت شما، كاربردهاي تجاري نان و آبداري هم برايتان داشت؟
بيشتر استفاده هاي تجاري مان در زمينه هاي طراحي تراشه، استخراج داده ها، جستجوي متن، رمزشناسي، شيمي رايانه اي، گرافيك رايانه اي، بهينه سازي مالي، پردازش زمين لرزه و مدل سازي جريان سيالات بود. كاربردهاي علمي مثل نجوم، مدل سازي آب و هوا يا كروموديناميك كوانتومي هم بودند كه وقتي روي جلد مجله اي مثل Nature مي رفتند براي ما هيجان انگيز بودند ولي يك دلار ازشان درنياورديم.
براي حق امتياز Thinking Machines چه اتفاقي افتاد؟ پردازش موازي در مقياس گسترده بيشتر از هر كس ديگري، مديون شماست. اعتبار اين كار نصيب شما شد، ولي پول نه، چه كسي اين پول را گرفت و چرا؟
خب، اول بايد روشن كنم كه من فقط يكي از آدمهاي زيادي بودم كه در توسعه پردازش موازي در مقياس گسترده نقش داشتند. همين طور براي حق امتيازها، يكي از نتايج شكست ماشين هاي متفكر هم اين بود و من حقوق مربوط به اين فناروي ها را از دست دادم البته اگر به گذشته نگاهي بيندازيم، اين اتفاق مي تواند خوب هم باشد. چون از گذراندن 10 سال از عمرم در دادگاه براي گرفتن حق و حقوق جلوگيري كرد.
فلسفه تو درباره هوش مصنوعي چه فرقي با فلسفه معروف ماروين ميتسكي ( يكي از پيشگامان دنياي هوش مصنوعي ) يعني جامعه فكر دارد؟ در اوايل دهه 1970در آزمايشگاه هوش مصنوعي امآيتي كه خود ميتسكي آن را تاسيس كرده بود او همراه سيمور پاپرت كار روي چيزي را شروع كردند كه بعدها تئوري جامعه فكر نام گرفت . اين تئوري كوشش مي كند توضيح بدهد كه چگونه چيزي كه ما به آن هوش مي گوييم مي تواند محصول در هم كنش بخشهاي غيرهوشمند باشد . ميتسكي مي گويد كه بزرگ ترين منبع ايده هايش درباره اين تئوري از كار براي ساخت ماشيني مي آيد كه از يك بازوي رباتيك يك دوربين ويدئويي و رايانه استفاده مي كرد تا بتواند با اسباب بازي هاي بچه ها، خانه سازي كند)
ماروين ، راهنما و مرشد من است براي همين هر فلسفه هوش مصنوعي كه من دارم،با فلسفه او شروع مي شود وقتي داشت كتاب جامعه فكر را مي نوشت، من توي زيزمين خانه او زندگي مي كردم هر روز يكي دو صفحه جديد مي نوشت و مي داد من آنها را بخوانم بعد ما درباره آن صحبت مي كرديم و من همه افكاري را كه او پشت نوشته هايش داشت به ذهن مي سپردم من هنوز نمي توانم تصور كنم كه چگونه مي شود اين كتاب را از اول تا آخر خواند. بدون اين كه درباره صفحه به صفحه اش بحث طولاني نكرد. اما نكته مهم اين كتاب كه خود ماروين كه روي آن دست مي گذارد، اين است كه مغز مثل يك كولاژ است. يعني مغز از كلي چيزهاي متفاوت ساخته شده و با هم ارتباطات پيچيده اي هم دارند. ماروين مطمئنا در بيشتر جزئيات اين تصويري كه از مغز مي دهد در اشتباه است. اما فكر مي كنم تصوير كلي كه از مغز مي دهد، اساس درست است. هوش فقط مجموعه اي از كلي چيزهاي كوچك است، از هزاران چيز كوچك.
تو در استفاده از رايانه ها در زمينه هايي مثل ايمن شناسي ، ژنتيك و نوروبيولوژي، جلوتر از زمان خودت بودي، امروز، رايانه ها در همه جاي زيست شناسي حي و حاضر هستند. اين اتفاق به نظرت چه معني مي دهد؟
من هيجان زده هستم كه زيست شناسي رايانه اي دارد به جايگاه خودش مي رسد. اين مثل اتفاقي است كه در زمينه رايانه ها در دهه 1970 افتاد هر چيزي به نظر مي رسد كه ممكن است و تنها قيد و بند ما، تصور ماست هنوز سوال هاي اساسي ساده اي مطرح است كه بي پاسخ مانده اند: خاطرات در مغز چگونه رمزدار مي شوند؟
سيستم ايمني بودن، چگونه هواي خودش را دارد؟ من مخصوصا به چيزي علاقه دارم كه از دل هاي رايانه اي سير تكاملي انسان بيرون مي آيد اگرچه بايد بپذيرم كه به نظر مي رسد، اين زمينه براي امروز، كمي زود باشد. بيشتر مدل هاي رايج سير تكاملي مدل را به بك نوع ضعيف از الگوريتم جستجو ساده مي كنند، ولي من هميشه اين حس را داشتم كه بايد چيزي بيشتر از اين باشد . حرف من به اين معني نيست كه زيست شناس ها درباره مكانيزم ها اشتباه مي كنند. بلكه منظورم اين است كه اين مدل هاي خيلي ساده تر از نمونه هاي واقعي آنها در زندگي هستند. اين شايد به خاطر اين است كه تعامل سير تكاملي و پيشرفت رفتار و محيط زيست يا چيزي شبيه آن كليد اصلي در اين زمنيه است.
منبع : www.technologyreview.com / نوامبر
جام جم